مهربان خدای من...
خدایا از تو سپاسگزارم از اینکه تنهایم نمیگذاری از تو سپاس گزارم ...
خدایا به خاطر اینکه هرگاه در جاده ی زندگی قدم هایم اندکی از راه راست سست می شود تو با تلنگری براهم می آوری از تو سپاسگزارم ...
از تو سپاس گزارم که هر زمان که تو را از یاد برده و حضور سبزت را در کنارم فراموش کردم با نازل کردن بلایی کوچک مرا متوجه خود ساختی تا به یاد آورم در برابر اراده ی بی نهایتت هیچ چیز تاب ایستادگی را ندارد...
خدایا به خاطر اینکه میبینم بزرگی چون تو همواره مرا زیر نظر دارد و هرگز فراموشم نمیکند به خود می بالم ...خدایا با اینکه گناه کردم... ناسپاسی کردم... حتی گاهی از رحمت بی کرانت ناامید شده ام ...و بنده ی خوبی برایت نبودم ....اما توِ مهربان هرزمان که درمانده از همه چیز و همه و کس شده ام باز هم با آغوش باز پذیرایم بودی و در نهایت بزرگواری حمایتم کردی...
به راستی ای پروردگار زیبا و مهربان در برابر این همه لطف و بخشندگی تو چه می توانم بگویم؟
این همه سخاوت و کرم را چگونه پاسخگو باشم؟تو خود اینک میدانی که بنده ات جز چیزهایی که تو به او بخشیده ای چیز دیگری ندارد...
پس تمنا دارم راه درست زندگی ...به دست آوردن شادمانی... عشق و آرامش و سعادت حقیقی یاریم کنی چرا که بدون تو هیچ ندارم و با تو از همگان بی نیازم ...
خدای من میدانم که با این همه تو باز من را دوست داری و همیشه مواظبم هستی ....
زیرا این حدیث قدسی ات همواره در ذهنم طنین می افکند :که اگر آنان که از من روی برتافتن می دانستند چقدر مشتاق دیدارشان هستم هر آیینه از شوق جان می سپردنند...