سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گــر تــو بیایـی غــم از دل بـرود

اینجا دزفول است…

چهار خرداد ماه ؛روز مقاومت و پایداری و روز دزفـ ـول....

اینجا ارض مقدس است. اینجا مهبط فرشتگان الهی است.

اگر این ارض مقدس نبود این همه خون زلال از سرچشمه های ایمان خاک آن را تطهیر نمیکرد ،این همه اشک صادقانه وعارفانه بهارانه اش نمی کرد. دزفول بلد طیب است اگر نبود درخت تناور فقاهت تاز خاک حاصلخیزش نمی رست .شاخه های سبز عرفان بر ساقه های آن نمی رویید. گل های شهادت کوچه هایش را معطر ومصفا نمی ساخت.

نسیم عشق به ولایت در کوچه هایش نمی وزید .اگر دزفول ،بلد طیب نبود شیخ فقه وفضیلت، انصاری کبیر نداشت کاشف ،طبیب وشاکر ودانش صبحانی ومخبر وعارفیان وناهیدی وابو تراب جلی نداشت.اگر اینجا ارض مقدس نبود،صفا وصلابت وصداقت قاضی در ان قامت نمی فراشت.

اینجا دزفول استدر این شهر طوفان ایمان ورزیده است.گردباد عشق بر گستره ی خاک پای کوبیده است وهزار هزار بار آفتاب،گداخته و شعله ور از مشرق شهر سر بر آورده است.اینجا اخلاص معیار یافته است؛ معرفت ؛ میزان و  ایثار؛ آبرو.

اینجا بوی سیب در کوچه ها جاری است وعطر عاشورا ، خانه خانه را سراغ گرفته است.اینجا دزفول است، صبور تر از صبوری ، خوب تر از خوبی وزیباتر از زیبایی ایستاده است باشهیدانش، با شهیدانی که شب ها به اشک واستغاثه اقتدا می کردند وروز به سیرت سیلاب جاری می شدند تا زمین را از پلیدی بشویند وخاک را میزبان قطره قطره خون سیال خویش سازند.

این شهر از معزی ها، بیگدلی ها، نبٌوی ها ، سبط شیخ های انصاری وهزاران انصار حسین نام ونشان دارد. اینجا مردانی زیسته اند که پیشانی بند های اشراق زینت پیشانیشان بود و دستمال های که گوهر شبانگاه گریه هایشان را در خویش پنهان می کرد. اینجا سربازان مخلص حضرت موعود زیسته اند. مردانی خاکی وآسمانی با غبار غربت خاک بر سیمایشان. مردانی که اینک همسایه ی محبوب اند.

این شهر ،شهر مادران وخواهرانی است که در تشییع قطعه قطعه ی آفتاب عزیزشان ، شیون نشناختند،شکیب نشکستند. زنانی که می دانستند از سر گذشتن، سر گذشت شهیدان است ؛ می دانستند رسم دوستی نیست که اندوهناک هدیه ای باشی که داده ای. می دانستند بهشت رفتن غصه ندارد.

بی دوست بودن واز دوست گسستن، زیان بار است و گسستگان را سوگوار باید دید. همین بود که کنار عزیز خویش که از سفر خون و خاکریز باز می گشت یا در انفجار توپ و موشک از آوار سر بر می آورد،صبورانه به خود تبریک می گفتند و به شهیدانشان که اینک،آن جا که بالِ پروازِ فهم و ادراک ما نیست پرگشوده است.

اینجا دزفول است، شهر صبوری وغیوری، شهر چهارم خرداد… شهری که به تعبیر مولایشان علی ، کالجبل الراسخ ایستاده است، شهری که مردمش مثل رود خانه اش،آبی وزلال ومثل آسمانش روشن وآفتابی اند. اینجا شهری است که روزگاری بلدالصواریخ، شهر موشک هایش میگفتند. شهری که 160 جهنم فشرده به نام موشک دید وبهشتی ماند.

اینجا دزفول است. به اینجا که میرسی وضو بگیر وبه شکرانه ی ورود به بهشت شهیدان دو رکعت عاشقانه نماز بگزار.آری اینجا دزفول است. دژ نفوذ ناپذیر ایمان،پل آسمان. اینجا ارض مقدس است.بلد طیب است. آرام قدم بگذار .صدای بال فرشتگان را می شنوی؟ اینجا قطعه ای از بهشت است که خدا به خاک بخشیده است

به بهشت خوش آمدید .فَادخُلوها بِسَلامٍ آمنین این جا دزفول است...

محمد رضا سنگری

 

پ.ن:ومن افتخارم اینست که فرزند دزفولم  ...


+ نوشته شده در سه شنبه 91/3/2 ساعت 1:9 صبح توسط مهدیه نظرات ()