فرصتی کوتاه
تا به حال چقدر به زندگی ات فکر کرده ای؟
به کارهایی که تا به حال انجام دادهای و در آینده انجام خواهی داد تا بتوانی زندگی ات را بسازی و آن را استوار نگاه داری...
برای لذت بخش کردن دقیقه هایش چه کرده ای؟
آیا تا به حال بهنفس کشیدنت فکر کرده ای؟
فکر کرده ای که روزی این نفس کشیدن هم از تو گرفته خواهد شد...
وکسی دیگر تو را کنار خواهد زد و به ابتدای جاده ی زندگی می آید،و جز یک وجب خاک که برای همیشه در آن آرام گیری جای دیگری نخواهی داشت...
برای رضایت خوبش در روز آخر زندگی،تا به حال چند بار اشک از دیدگان دل شکستگان پاک کرده ای؟
و چند بار دستانی را در تنگدستی گرفته ای تا در چاه نا امیدی نیفتد؟
آیا تا به حال با نوازش هایت چشمان گریان بچه یتیمی را به تبسم لبانش گره زده ای؟
آیا تا کنون دری را گشوده ای،که کودکانی یتیم از دیدن تکه نانی در دستان تو خرسند شوند و با آواز شوق بر دستان تو بوسه زنند...
نمیدانم تا به حال چه کرده ای یا چه خواهی کرد ولی می دانم این جاده که زندگی نام دارد روزی دیر یا زودبه پایان خویش خواهد رسید و مهم اینست در پایان چه احساسی خواهی داشت!
شاید آنموقع از فرط خوشحالی پرپرواز باز کنی و یا از شدت حسرت و ندامت سر در خویش فرو بری...
آری از ابتدا تا انتهای این راه تنهاییم واین فرصتی خواهد بود تا در گذران سالهایی که همچو باد میروند و ثانیه هایی که بی تفاوت نسبت به من و تو می گذرند و باز نخواهند گشت، توشه ای برای روز موعود گرد آوریم...
باید لختی با خویش خلوت کرد که برای آن روز چه کرده ایم؟
ماه مبارک رمضان فرصت خوبیست...