وبلاگ :
گــر تــو بيايـي غــم از دل بـرود
يادداشت :
افسانه
نظرات :
1
خصوصي ،
21
عمومي
پارسي يار
: 3 علاقه ، 1 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
jangal;i
خدا به يعقوب وحي فرستاد:اي يعقوب !
داني چرا يوسف را چندين سال از تو جدا کردم ؟
يعقوب گفت :ندانم.
خدا فرمود:بدين سبب که گفتي ترسم گرگ يوسف رابخورد .
ــ اي يعقوب !چرا از گرگ ترسيدي و به ما اميد نداشتي ؟
ــ چرا از غفلت برادرانش انديشه کردي و به قدرت نگهباني من اميد نداشتي ؟!