سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گــر تــو بیایـی غــم از دل بـرود

افسانه

 

دوستان این یک سرقت ادبی هستش از شعرای خواهرمه از این به بعد منتظر شعرای سرقتی من باشید:

تازه کشف کردم تایپ شده هاشو

****

دلم رابر دریا زدم، دریا خودش دیوانه بود

در نگاهت خانه ای دیدم که آن خانه هم ویرانه بود

انگار تقدیر مرا فاصله ها پر کرده بود

هرکجا، پای گذاشتم جاده اش بیراهه بود

عشق مابه هم ، سرتا سرش تردید بود

ماهی عشقم در تنگ چشمانت کمی آواره بود

مرغ عشقی هم که برمن هدیه کردی خود از فراغ ،بیچاره بود

این کلام من گرچه حالا بیهوده است

شرح حال عشق و عاشقی برما مثل افسانه بود...

***

پ .ن1: خدایا من اعتراض دارم چرا به آجیم استعداد شعر گفتن دادی به من ندادی

پ.ن2: پی نوشت 1 جدی نبود درعوض به من استعدادای دیگه داده:

 


+ نوشته شده در شنبه 91/5/7 ساعت 6:57 عصر توسط مهدیه نظرات ()