زمستانِ سرد...
آن روز کِه می رفتی بـ ــاران میبارید...
نــه از آسمان...
از چَشمان بـی تاب مـَن...
که هنوز نرفته دلتنگی ات، بـی تابشان کرده بود...
تـُـو گفتی زود باز خواهی گشت به میهمانی چشمانــم...
و آرام روز بازگشتت را در گوشم زمـزمه کـردی...
یـادم مـی آید گفتی...
روز روییدن گل سرخ درفصل بهـار، می آیی...
فصل بهار آمد و رفت...
تابستان،پاییزآمدند و رفتند...
ولی تــُو...
هنـوز نیامده ای...
.
گل سرخِ رز ،جان داد...
پـ ـ ـر پـ ـ ـر شد...
ولی تــُو نیامدی...
.
و حالا در این زمستانِ سرد...
سرمای نبودنت آزارم میدهد....
.
دلم گرمای بودنت را میخواهد...
.
مـَـن....
گل برگ های گل عشقمان را ...
در لابه لای دفتر خاطراتم نگه داشته ام...
وصبر میکنم تا بیایی...
تا گلبرگ هایی را که شاهد انتظارم بـودند را به دستانت بسپارم...
.
یا الله یا رحمنُ و یا رحیم ، یا مُقَلِب القلوب ، ثَبِت قَلبی عَلی دینِک . . .