سلام دوستان
با این پست قصد دارم شما رو با عقاید مردم دزفول و مفهوم اصطلاحی کلمه حوبَه یا تاوان آشنا کنم...البته این کلمه ای که میخوام درموردش بگم(حوبه) دززمان قدیم مردم ازش استفاده میکردن ولی امروزه به ندرت استفاده میشه و به جای اون همون کلمه تاوان رو به کار میبرند البته هنوز هم قدیمی ها از این واژه استفاده میکنن....
***
مردم قدیم دزفول اعتقاد داشتند که ماهیتی معنادار در طبیعت وجود داره که دائماً انسانها رو کنترل میکنه و این وجود رو درذات خداوند میدیدن و معتقد بودن هرکس هرکاری انجام بده نتیجه اش رو میبینه...
حوبَه یا تاوان رو برای نتیجه ی انجام امور منفی میدونستند یعنی هرکسی هرکار زشت و ناپسندی به خصوص ضایع کردن حق دیگران ،یا ظلمی رو که در حق شخصی میکند ،همان روز یا فردای آن روز یا مثلاً مدتی بعد بلاخره بلایی طبیعی یا هرچیزِ ناخوشایند دیگه بر سر او خواهد آمد که تلافی آن کار ظالمانه خواهد شد و شخص مجرم به این ترتیب به مجازاتش میرسه ...
این رسیدن مجازات به ظالم را توسط نیروهای طبیعی رو حوبَه یا تاوان میگفتند...
البته ناگفته هم نماند که این واقعه درباره ی بسیاری از انسانها وجود داره و به حقیقت میپیونده و به نظر منطقی و درست هم هست و به خصوص اینکه چیزی هست که همه ما تقریباً شاهدش بودیم...
توضیحی درباره ی این عقیده:
از اونجا که خداوند عادله و عدالت خداوند پیوسته درحال اجراهست هیچ وقت نمیذاره که حق وحقوق شخصی پایمال بشه و همیشه حق مظلوم رو از ظالم میگیره همون طورم که میدونید خدا سریع الحساب است و به سرعت به حساب بنده هاش رسیدگی میکنه و افراد ظالم رو به تاوان اعمال زشتشون اول در دنیا و سپس در آخرت میرسونه...و در آخر...
سختی کِشی زِ دَهر چو سختی دَهی به خَلق در کیفر فلک غلط و اشتباه نیست
برگرفته از کتاب عقاید مردم دزفول
پ.ن1:ان شاالله در آینده شما رو بیشتر با عقاید مردم دزفول آشنا میکنم:)منتظر باشید...
پ.ن2:اشتیاق دوستان که خیلی مشتاقن درمورد دزفول و لهجشون و کلاً دزفول بدونن باعث شد این پست رو بزنم:)
یا الله یا رحمنُ و یا رحیم ، یا مُقَلِب القلوب ، ثَبِت قَلبی عَلی دینِک . . .
چهل شعله بر خرمن ستم خاکستر افکنده است وچهل بار کاروان ایمان بر اجساد متعفن بیداد گذشته است.اربعین است که عشق فواره میزند.درستی،درشتی رادر هم میشکند وشیطان، مقهور وزبون وبی پناه، در بارش یک ریز کلام زینب وآذرخش خطبه ی سجاد(علیه السّلام) فرو میریزد.
یزید(لعنت الله) ،قهرمان دیروز نیست که «لیث اشیاخی ببدر شهدوا »را بگوید.دیگر خورشید های بر آمده از تپه ی جیرون را به تمسخر وتحقیر نمی بیند.قهقهه ی زیادی در گلو خفته است. وچشم مات عمر سعد هرچه ری و رؤیاست بر باد می بیند ...اربعین نه یک روز است نه یک حادثه ،تبلور وتجسم توانستن است در ناباوری، رفتن است در مسیری همه چالاب وخطر وخوف،ماندن است در هنگامه ی نبودن.قحطی مقاومت، فقر فریاد.
اربعین شروع در پایان است.ممکن کردن همه ی ناممکن هاست.
شیوه ی شیرین شورو شعور آفرینی در جهلستان تاریک شام است.
اربعین یعنی باید ستم بشکند ودریای این«باید» تازیانه خوردن ،دشنام شنیدن، شماتت دیدن وچه باک وپروا وقتی خدا باشد. وقتی او ببیند،او بشنود وبخواهد.
زینب نرفته است که نیاید.رفتن از کربلا پایان حادثه نیست.
این رفتن استمرار شمشیرهایی است که از نیام ایمان بیرون آمده است.تداوم فریاد هایی است که از حلقوم عطش تراویده بود.پژواک صدای گام های ابوالفضل است در قدم زدن ،درشب شور انگیز عاشورا. امتداد شیهه ی اسبی است که از قتلگاه ، یال افشانِ خونین در غروب را به رخ خورشید می کشد.
اربعین معجزه ی استقامت و صبوری است.اربعین قرآن چهل فصل عشق است. کتابی است با چهل سوره وسوره ای با چهل آیه وآیه ای با چهل واژه زیبایی وخوبی وخدا.
اربعین،روزترین روز خداست وفهم این روز، نگاهی از جنس روز می طلبد...
دکتر محمد رضا سنگری