سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بوی مهر...

نسیم خنک اواخر شهریور ماه می وزد...رایحه دلنوازش وجودم را مملو از آرامش میکند و برایم بوی خاطرات کودکی و مدرسه می آورد...

بوی کاغذ کاهی، بوی دسته گل های محمدی که صبح ها با ذوق و شوق برای معلم می چیدم...

بوی دوستی های کودکانه، بوی هم شاگردی ها...

زیباترین خاطراتم را پیوندهای محکم دوستی مدرسه تشکیل میدهند...پیوندهای چند ساله ای که هنوز باقیست...و مرا سرشار از عشق و امید میسازد...

یاد آموزگاران مهربانی که شوق آموختن، آموختند...وچشمان مهربانشان چشمان مرا به دنیایی دیگر باز کرد...

آه...بوی خوب مهر...بوی خوب مهر....ریه هایم را از بوی مهر پر کرده ام...و باز دمم را آرام آرام بیرون میدهم تا مزه خوب مدرسه را دوباره حس کنم...

یادم می آید آن روزها...که از مدرسه می آمدم و همان طور با همان روپوش مدرسه می نشستم و تکالیفم را تند تند می نوشتم و اصرار مادرم برای اینکه حدلقل کفشهایم را دربیاورم و روی فرش بیایم...هرگز فراموش نمیکنم...

آرزو می کنم کاش باز هم به مدرسه می رفتیم... باز به دنبال دوستان می رفتم و دست در دست یکدیگر خنده کنان مسیر مدرسه را طی می کردیم....

کاش هنوزم به همان سادگی و پیرایگی بودیم...با لبانی که به راحتی با خنده باز می شد...

کاش باز هم بچه مدرسه ای بودیم...

 

پ.ن: گاهی واقعاً دلم برای این ایام تنگ میشه...  ...

 


+ نوشته شده در چهارشنبه 91/6/29 ساعت 1:16 صبح توسط مهدیه نظرات ()