سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گــر تــو بیایـی غــم از دل بـرود

برخیز عباس

 

زمین در ابر آه وآسمان در ابرغبار،کام ها در ابر عطش وجان ها در ابر اندوه وچشم ها پشت ابر اشک .ابر است وابر در بی خورشیدی کربلا،در غبار ریز میدان در برق گاه گاه نیزه ها وشمشیرها، چشم حسین به دنبال ماه است ماه.

کجایی ماه روزهای شب گونه من؟ کجایی روشنای تاریکزار عاشورا؟کجایی تا غبار از دل ودیده بگیری؟ماه تمام هاشمی من ماهتاب بی آفتابی کربلا! بیا وبتاب تا ابر اندوه برخیزد تا غبار آه بنشیند تا اشک برود ولبخند بیاید.

قمر قبیله ی قبله!کجایی تا تماشای تو،آسمان باز دل تنگی هایم باشد.کجایی تا در سایه بان لبخند تو بیاسایم؟کجایی عباس من تا تراکم تیغ ها را بشکنی،تا در هجوم کرکسان سیاه و زشتی که آسمان را از چشم ها دریغ می دارند یک تکه آسمان به نگاهم ببخشی بیا ای روشنی دیده وجان ،ای التیام در بی هم دمی وبی مرهمی!

آه تو نیستی وحسین تو تنهاست …تو نیستی تا پایان هلهله و قهقهه های شوم شب پرستان باشی خیمه ها منتظر تواند عباس…

عباس من از ساحل علقمه برخیز،دست هایت را برافراز تا دست های گستاخی را که به غارت خیمه ها امید بسته اند کوتاه شوند.

مهتاب بی آفتاب عاشورا !بر نمی خیزی؟ رشادت، یتیمانه بر تو میگرید. شجاعت غریبانه تورا میخواند. غیرت،بر سر میزند وعشق ،گریبان چاک میکند.

ای فشرده ی همه فضیلت ها بر نمی خیزی تا هراس از دل اهل خیمه برخیزد؟ بر نمی خیزی تا دیگر بار فرشتگان به تماشا ایستند قامت رشیدت را؟

بر خیز عباس !حسین تنهاست .بر خیز تا هلهله بنشیند.

عباس عزیزم برخیز! فاصله خنجر با حنجر برادر نزدیک تر شده است.

بر خیز عباس 

دکتر محمد رضا سنگری


+ نوشته شده در جمعه 91/9/3 ساعت 10:23 عصر توسط مهدیه نظرات ()