سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گــر تــو بیایـی غــم از دل بـرود

دلم رابردی....

 

دلم را بردی...به همین سادگی....عاشقم کردی....

دلم را بردی چه خوب کردی!زودتر از زود ،دیوانه ام کن...این تنها خانه کوچک دل را،پیش تر از پیش ویرانه تر کن...خوابم را ببر...بگذار در این دریای مواج زندگی دست و پازنان،تا به ساحل امن حضورت شنا کنم و باز به ساحل نرسم،امان بده تا دوباره حرکت کنم و از شوق آمدن به سمت تو، نمانم...فرصت بده تا دوباره حرکت کنم و از شوق آمدن به سمت تو نمانم...فرصت بده تا همیشه تشنه بمانم و باز عطش،مرا بی تاب طلب دیدارت کند...امان بده...

بگذار همه ی این رنگ ها که به جان زمین می پاشی،عطر بنفشه ها و زرد ها و سفید های یاس مستم کنند...گیج و منگم کنند...زمینم بزنند و باز بر خیزم و بیفتم...بگذار همین گونه،کج و مج راه بروم ولی ذکر نامت زیر زبانم شکوفه کند....

نمیخواهم هوش را،بدون عطر حضور تو،نمیخواهم دیکته بی غلط را،بی آنکه نام تو بر سر سطر نباشد....

بگذار خط بخورم،اما به دست تو،بگذار بشکفم به فرمان تو!این قامت راست بی یاد تو،کج است و این کج به نام تو،راست می رود....

نمی خواهم شعری با قافیه بنویسم که وزنش تو نباشی....نمی خواهم نثری را،بی آنکه تداوم معنایش تو نباشی...نمی خواهم قصه ای بنویسم که آغاز و پایانش تو نباشی...می خواهم شروع تو باشی....و وسط تو باشی....و پایان تو باشی....

دلم را بردی....به همین سادگی....عاشقم کردی....

تو با بنده ایت این گونه دلبازی میکنی...ای که عشق را از ظریف ترین و لطیف ترین احساسات،نازل میکنی...ای تو که عطر حضورت را در دل مشغولی های روزمره گم کرده ایم...چه خوش است لحظه ای که سراغی از دلباختگانت می گیری...وای وای....که این لحظه چه خوش است...

پ.ن:خدایا ممنونم ازت که با همه ی بدی هایی که دارم باز منو فراموش نمیکنی....

 


+ نوشته شده در یکشنبه 91/6/12 ساعت 2:53 عصر توسط مهدیه نظرات ()